علی

 

راستش دلم نیومد از علی بنویسم واز کسی که کار علی وارانه انجام داد یاد نکنم.از سرباز فداکار وحید جمشیدی. 

 

نام و یادش گرامی و روحش شاد.

 

برادر  چراغ ها را  باید روشن کرد.

من از تو برای طلوع  بی تاب ترم.

بگذار این مذهب جادو  در روشنی بمیرد.

تا (مذهب وحی)را ببینیم.

چهره ی (علی)در روشنایی  زیبا و خدایی است.

به تو و من -بی مذهب و مذهبی-هردو.

علی را در تاریکی نشان داده اند.

                                                                                             

حسین پناهی

 

جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پرنخواهدکرد

نام و یادش گرامی

داستان یک ژیرمرد

 

داستان پيرمردی مهربان

پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود

دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت

وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت

می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو

گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد

كه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد

عسق مجنون

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو بر کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت:یارب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این توولیلای تو من نیستم

گفت:ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلاساختی

من کنارت بودم و نشناختی