امام زمان

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

 

الهم عجل الولیک الفرج

گاه می اندیشم

 

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی روی تورا

کاشکی میدیدم.

شانه بالا زدنت را

                                         بی قید           

وتکان دادن دستت که

مهم نیست زیاد

عجب!

عاقبت مرد؟

افسوس

کاشکی می دیدم!

من به خود میگویم:(چه کسی باور کرد

 جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟

(حمید مصدق)

من چیستم؟

 

من چیستم؟

افسانه ای خموش در آغوش فریب

گرد فریب خورده ای از عشوه ی نسیم

خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای

رازی نهفته در دل شب های جنگلی

من چیستم؟

فریاد های خشم به زنجیر بسته ای...

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون

زهری چکیده از بن دندان صد امید

دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار

من چیستم؟

بر جا ز کاروان سبک بار آرزو

خاکستری به راه

گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان

اندر شب سیاه

من چیستم؟

یک لکه ای ز ننگ به دامان زندگی

و ز ننگ زندگانی آلوده دامنی

یک ضجه ی شکسته به حلقوم بی کسی

راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

دکتر علی شریعتی

 

ادامه نوشته